تجرد نفس
«تجرّد نفس» انسان، جزو مهمترین مسائلی است که فیلسوفان بزرگ مسلمان به آن پرداختهاند و هر کدام به نوعی، تجرد نفس را ثابت کردهاند. اما اهمیت آن خصوصاً نزد مسلمانان از این رو بوده است که این مسأله از جمله مسائلی است که در صورت اثبات آن، بسیاری از مباحث معاد، به طور قابل توجهی تبیین می شود. زیرا تنها موجود مجرد است که میتواند بعد از مرگ باقی بماند، تا بعد از اثبات این موضوع، مسأله انتقال او به جهان دیگر مورد بررسی قرار بگیرد.
تجرد نفس در نظر فلاسفه
هر یک از فلاسفه به نوعی موضوع «تجرّد نفس» را مورد بررسی قرار داده اند و در هر صورت، آنها به اثبات معاد میپردازند، حال فرقی نمیکند که این موجود، مجردِ صرف باشد یا مجردِ مثالی.
زیرا بنابر هر یک از اقوال، نوعی از معاد قابل تبیین است، اگر آن را مجردِ صرف بدانیم، فقط معاد روحانی قابل اثبات است؛ آنچنان که ابن سینا بر این نوع از معاد برهان اقامه کرده، اما اگر تجرد نفس را آنچنان که صدرالمتألهین اثبات کرده، تجردی برزخی یا مثالی بدانیم، نوعی از معاد جسمانی هم قابل اثبات است که مورد تأیید روایات هم میباشد.
صدرالمتألهین در مورد این نوع از تجرد نفس یعنی تجرد مثالی این گونه میگوید: وقتی که نفس از بدن مفارقت کرد، قوهای که از قوا با او میماند، قوه خیال است که مُدرِک صور جسمانی است. این قوه صور امور جسمانی را که در وقت حیات درک کرده بود را با خود دارد، همچنان که انسان در زمانی که خواب است و اعضای او کار نمی کنند، صوری را در خواب می بیند که با این که همه خواص محسوسات را ندارند و قائم به ماده نیستند، اما شکل و ابعاد موجودات مادی را دارند. این نوع از تجرد همان تجرد مثالی است. که برخلاف مجرد محض، هنوز خصوصیات اندکی از موجود جسمانی را دارد، ولی باز هم مانند موجود مجرد از ماده عاری است و نمیتوان آن را جوهری مادی دانست.
به هر ترتیب فلاسفه قبل از صدرالمتألهین، فقط بر تجرد نفس انسانی برهان اقامه کردهاند و بر تجرد نفس حیوانی دلیلی اقامه نکردهاند. مثلاً ابن سینا تجرّد نفس حیوانی را فقط در حدّ احتمالی بیان کرده است و این احتمال را به جهت این که صور خیالی و جزئی در نفس حیوان غیرناطق هم ثابت میماند، بعید نمیشمارد. البته گویی ابن سینا در ابتدای کار، تجرد نفس حیوانی را انکار میکرده ولی بعد از مدتی به تجرد آن اعتراف کرده است.
اما صدرالمتألهین به تجرّد نفوس حیوانی عقیده قاطع دارد و برای آن ادلهای اقامه میکند، این براهین در واقع بر ضد کسانی است که جوهریت نفس را پذیرفتهاند اما آن را صورتی جسمانی و منطبع در ماده میدانند، به عبارت دیگر ثابت میکنند که نفس در بدن "حلول" نمیکند بلکه صرفاً به آن تعلق میپذیرد، حال حقیقت رابطه تعلقی نفس چیست، در مبحث رابطه نفس و بدن مطرح میشود.
ادله تجرد نفس
ادلهای که برای اثبات تجرد نفس آورده شده بسیار فراوان است، ولی بسیاری از آنها دارای ایراداتی هستند. دو برهان از میان آنها اتقان بیشتری دارند که به بیان آن دو میپردازیم.
برهان اول: که به برهان خلأ معروف است از جمله ابداعات بی نظیر ابن سینا در این زمینه است که در کتاب شفا و اشارات و تنبیهات مطرح کرده است و فلاسفه بعد از وی نیز آن را پذیرفتهاند. این برهان به این صورت است:
«فرض کنیم که انسان دفعتاً آفریده شده است و تمام اعضاء و جوارح او یکجا به صورت کامل خلق گردیده است. اما هیچ یک از حواس او فعال نیستند، به طوری که نه چشم او جایی را میبیند، نه گوش او صدایی را میشنود، نه بدن او چیزی را لمس میکند، نه شامّه او بویی را احساس میکند و نه ذائقه او چیزی را میچشد و در این حال او را در یک خلاً و هوای آزاد قرار دادهاند که هیچ چیزی با بدن وی برخوردی ندارد و هیچ حالت و کیفیتی مانند سرما و گرما را احساس نمیکند و البته اعضای او هم از یکدیگر جدا باشند که با هم هیچ برخورد و اصطکاکی نداشته باشند. در چنین حالتی با این که هیچ یک از حواس ما ادراکی ندارند و حتی از اعضاء و جوارح خودمان نیز غافلیم، در عین حال ذات و شخصیت خود را درک می کنیم و وجود خود را درک میکنیم، یعنی وجود خود را بدون هیچ یک از ویژگیهای مادی مانند طول و عرض و حجم و مقدار و جهت به صورت حضوری و شهودی احساس می کنیم. حتی اگر به فرض، اعضای بدن خود را تخیل کنیم یا موقعیت و مکان خاص یا جهت ویژهای را برای خود در نظر آوریم، احساس میکنیم که هیچ یک از آنها جزء ذات و شخصیت ما نیستند و سهمی در شخصیت ما ندارند. این همه، حکایت از این دارد که نفس غیر از بدن و ماده است و ویژگیهای او غیر از ویژگیهای مادی است».
شاید گمان شود که برهان مذکور به دلیل اتکاء بر تجربه حالتی با شرایط یاد شده، برهانی تجربی است ولذا مادام که چنین تجربهای در عمل حاصل نشود، صحت نتیجه آن مورد شک و تردید خواهد بود. اما چنین گمانی صحیح نیست؛ زیرا در حقیقت این برهان تلاشی در جهت درون نگری بیشتر و تأمل و توجه عمیق تر در نفس خود است.
البته صدرالمتألهین در تقریر و شرح جدیدی که بر این برهان آورده، چنین برهانی را به حیوانات نیز سرایت داده است و از همین طریق تجرد نفس حیوانی را نیز ثابت کرده است.
برهان دوم: تردیدی نیست که بدن حیوان و انسان در طول زندگی دچار تغییرات کمی میگردد، گاه اجزاء جدیدی بر بدن افزوده میشود و حجم آن افزایش مییابد و چاق میگردد و گاه نیز از حجم قبلی آن کاسته شده و لاغر میشود، به هر تقدیر شکی نیست که بدن حیوان و انسان تحت تأثیر برخی عوامل داخلی و خارجی متحول میگردد. حال اگر نفس، صورتی مادی و منطبع در بدن باشد، میباید به تبع تغییرات بدن متحول گردد و هویت شخصی آن تغییر یابد. در حالی که واقعیت برخلاف این است و حیوان یا انسان با وجود انحاء تغییرات جسمانی و بدنی هویت واحد شخصی خود را در طول زندگانی حفظ میکند.
البته اثبات این "ثُبات" در مورد حیوانات تا حدودی مشکل است، اما مطلب در مورد انسان بسیار روشن است و روشنی آن از طریق دریافت هایی است که بوسیله علم حضوری داریم. زیرا شرط تحقق علم حضوری، حضور است و نمی توان قائل شد که این گونه علم حضوری برای مادیات صدق میکند؛ زیرا در مورد رابطه بین اجسام و اعراض جسمانی با علم سه امر مورد ادعاست:
- نفی علم حضوری آنها (یعنی اجسام و اعراض جسمانی) به خویش
- نفی علم حضوری آنها به دیگری.
- نفی علم حضوری دیگری به آنها.
امر اول و دوم مورد اتفاق فلاسفه است، اما در امر سوم اختلاف هست. با این مقدمات امر واضح میشود که چون علم حضوری در مورد مادیات معنی ندارد و نفس ما قطعاً دارای چنین ادراکاتی از خود و اشیاء اطراف خود -صرفنظر از کمیت و کیفیت آن - میباشد، در نتیجه این گونه میتوان نتیجه گرفت که نفس انسان جوهری مادی نیست، بلکه جوهری مجرد است که وجود خود را بذاته ادراک میکند و به آن علم حضوری دارد. زیرا هم واجد مورد اول است که به خویش علم دارد و هم مورد دوم که به دیگر اشیاء علم دارد.
اما از ویژگیهای بارز نفس به عنوان جوهری مجرد که آن را از جواهر مادی متمایز میکند، میتوان به این خصوصیت برجسته آن اشاره کرد که کارهایی را که انجام میدهد به گونهای یکنواخت انجام نمیدهد و این کاملاً برخلاف افعال جواهر مادی است که رفتار آنها به طرز یکنواخت از آنها سر میزند؛ از این خصوصیت در کلام فیلسوفان با این جمله یاد میشود: «النفس قوة تصدر عنها الافعال لا علی وَتیرة واحدة».
مقصود از این ویژگی دقیقاً این است که ممکن است از نفس - که فاعل رفتارهای انسان و حیوانات است - در اوضاع و احوال مادی یکسان، رفتارهای گوناگون بلکه متضاد سر بزند، ولی ممکن نیست از یک جوهر مادی در اوضاع و احوال مادی یکسان، رفتارهای گوناگون سر بزند و این بدین معنی است که جواهر مادی کاملاً مقهور نیروهای طبیعتاند.
از طرفی دیگر، درست است که نفس جوهری مجرد است، ولی ما جواهر مجرد دیگری نیز داریم که نام آنها عقل یا عقول مفارقه است، طبعاً باید نفس ویژگی دیگری داشته باشد تا وجه تمایز او و عقل باشد. اما این ویژگی بارز نفس که آن را از عقل متمایز میکند، این است که نفس در انجام دادن کارهای خود به ابزار مادی یعنی بدن محتاج است اما عقل این گونه نیست. عقل چه در طبیعت و چه در ماوراء طبیعت، بدون هیچ ابزار مادی کارهایش را انجام میدهد. نفس هر چند وجودش مادی و از نوع اجسام نیست، ولی در انجام دادن افعالش به ابزار مادی و جسم محتاج است. به زبان فیلسوفان، نفس جوهری است که ذاتاً مجرد است و فعلاً مادی است. یعنی ذات مجردی دارد ولی افعال او به وسیله ابزار مادی که بدن باشد، انجام میشود.
تجرد نفس در قرآن و احادیث
در قرآن کریم آیات بسیاری در بیان تجرد نفس ناطقه است، از آن جمله:
- کلام خداست که می گوید: «و نَفَختُ فیه مِن روحِی» و از روح خود در او دمیدم (سوره ص، ۷۲).
- و کلام اوست درباره حضرت عیسی علیه السلام که می گوید: «وَکلِمَتُهُ أَلْقَاهَا إِلَىٰ مَرْیمَ وَ رُوحٌ مِنْهُ»؛ و کلمه اوست که در مریم القا کرد و روح اوست. (سوره نساء، ۱۷۱)؛ زیرا مقصود از روح در هر دو آیه همان نفس ناطقه است و در هر دو آیه روح را به خود نسبت می دهد و این نسبت ناشی از شرافت و فضیلت جوهر نفس ناطقه است و تجرد اوست از عالم اجرام.
- و نیز از جمله آیات دال بر تجرد نفس ناطقه، آیه شریفه «ثُمَّ أَنْشَأْنَاهُ خَلْقًا آخَرَ فَتَبَارَک اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِینَ»؛ پس از آن خلقتی دیگر انشا نمودیم، آفرین بر قدر کامل بهترین آفریننده. (سوره مومنون، ۱۴) است. در این آیه نفس را مخلوقی انشایی و ابداعی و جوهری جدا و مغایر با سایر جواهر جسمانی معرفی نموده و با ایجاد آن، خویشتن را «احسن الخالقین» دانسته است، زیرا نفس، عجیب ترین مخلوق و شگفت انگیزترین موجودی است در عالم آفرینش.
- و نیز از جمله آیات شریفه «سُبْحَانَ الَّذِی خَلَقَ الْأَزْوَاجَ کلَّهَا مِمَّا تُنْبِتُ الْأَرْضُ وَمِنْ أَنْفُسِهِمْ وَمِمَّا لَا یعْلَمُونَ»؛ منزه است کسی که ممکنات عالم را جفت آفرید چه از نباتات و چه از نفوس و دیگر مخلوقات که شما بدان آگاه نیستید. (سوره یس، ۳۶) که در این آیه ذات مقدس پروردگار را می ستاید به این که او کلیه ازواج یعنی نرها و ماده ها را از آنچه که از زمین می روید از گیاهان و نباتات و معدنیات و همچنین از نوع و عنصر آنها که کاملا مثل و مانند آنهایند و همچنین از جوهر و عنصری که از ذات و حقیقت آن علم و اطلاعی نیست و شناخت ذات و گوهر اندر حیطه علم و قدرت آنان نیست، آفریده است.
- و نیز از جمله آیات، آیه شریفه: «إِلَیهِ یصْعَدُ الْکلِمُ الطَّیبُ وَالْعَمَلُ الصَّالِحُ یرْفَعُهُ»؛ کلمات پاک به سوی خدا بالا می روند و و عمل نیک خالص آن را بالا می برد. (سوره فاطر، ۱۰) می باشد که در این آیه از نفس به «کلمه» تعببیر کرده است، زیرا کلمه به چیزی گویند که حاکی از باطن و ضمیر گوینده است و نفس به علت عظمت و جامعیت مقامات گوناگون، یگانه موجودی است در این عالم که از هر جهت حاکی از وجود و قدرت تام و کامل پروردگار و نمونه بارزی است از ذات مقدس او.
- و از جمله آیات شریفه «لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ فِی أَحْسَنِ تَقْوِیمٍ»؛ ما آفریدیم انسان را در نیکوترین و استوارترین صورت. (سوره تین، ۱۴) است، کمه خلقت انسان را هم از نظر صورت و ظاهر زیبا و فریبنده و اعضا و جوارح حیرت انگیز و هم از نظر باطن حقیقت او که نفس او و متحد با بدن او شریف ترین عناصر موجود در این جهان است، زیباترین خلقت یاد نموده است.
- و از آن جمله آیه شریفه: «یا أَیتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ* ارْجِعِی إِلَىٰ رَبِّک رَاضِیةً مَرْضِیةً»؛ ای نفس مطمئنه خشنود و خرسند به سوی پروردگارت بازگرد. (سوره فجر، ۲۸) است، زیرا که رجوع نفس و بازگشت آن به سود خدا دلیل بر سابقه وجود اوست.
و اما از احادیث معروف و مشهور در این باب:
- یکی سخن پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله است که می فرماید: «مَن عرفَ نفسه فقد عرفَ ربّه»؛ هر کس نفس خویش را شناخت خدای خویش را شناخته؛ زیرا نفس آیت عظمی و مثل اعلای خدا است.
- دیگری حدیث معروف و مشهور از قول پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله که می فرماید: «أعرفُکم بربّه أعرفکم بنفسه»؛ داناترین شما به خدای خویش داناترین شما به نفس خویش است.
- دیگری حدیث «من رآنی فقد رای الحق»؛ هر کس من را ببیند به تحقق خدا را دیده است، زیرا نفس پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله مظهر اکمل و مرآت ذات و صفات الهی است... . پس این اخبار و احادیث از جمله دلایلی است مُشعر به شرف و تقرب آن به ساحت قدس و الوهیت، پس از نیل به مرتبه کمال.
- و نیز از حضرت عیسی علیه السلام که با نور فروغ و جلوه های فروزنده از سرادق ملکوت مرتبط و متصل بوده است می فرماید: «لایصعد الی السماء الّا من نزل منها» صعود به آسمان نمی کند مگر آن که از آسمان امده است. و این کلام کاملاً ناظر به تجرد نفس ناطقه و سبقت وجود عقلانی او بر وجود اجرام و اجسام است، زیرا صعود کننده به عالم علوی جسم و جسمانی نیست، بلکه موجودی است روحانی و مجرد از علایق جسم و جسمانی و شایسته مجالست و موانست با سکان عالم علوی... .
پانویس
- ↑ شیرازی، صدرالدین محمد؛ شواهدالربوبیه، ص۳۲۷، تهران، بنیاد حکمت اسلامی صدرا، ۱۳۸۲.
- ↑ شیرازی، صدرالدین محمد؛ حکمت متعالیه (بیروت)، ج۸، ص۲۲۹-۲۳۰ - بیروت، داراحیاء التراث العربی ۱۹۹۰.
- ↑ حسن زاده، حسن؛ سرح العیون فی شرح العیون.
- ↑ مصباح یزدی، محمدتقی؛ شرح جلد هشتم اسفار اربعه، ج۱، ص۲۰۳-۲۰۴، قم، انتشارات موسسه آموزشی پژوهشی امام خمینی، ۱۳۷۵.
- ↑ ابوعلی سینا، شرح الاشارات والتنبیهات، ج۲، ص۳۴۷-۳۵۰، قم، مطبوعات دینی ۱۳۸۴ و النفس من کتاب الشفاء، ص۲۶، قم، موسسه بوستان کتاب، ۱۳۸۵ و شیرازی، صدرالدین محمد؛ حکمت متعالیه، ج۸، ص۴۴، بیروت، داراحیاء التراث العربی ۱۹۹۰.
- ↑ محمدتقی مصباح یزدی – همان، ص۲۱۳.
- ↑ شیرازی، صدرالدین محمد؛ همان.
- ↑ مصباح یزدی، محمدتقی؛ همان، ص۲۰۴-۲۰۵.
- ↑ عبودیت، عبدالرسول؛ نظام حکمت صدرائی – ج۲، ص۲۴-۲۵ - قم - سازمان مطالعه و تدوین کتب علوم انسانی دانشگاه ها (سمت)و موسسه آموزشی پژوهشی امام خمینی (ره) ۱۳۸۵.
- ↑ عبودیت، عبدالرسول؛ درآمدی بر فلسفه اسلامی، ص۱۸۵-۱۸۶، قم، موسسه آموزشی پژوهشی امام خمینی (ره)، ۱۳۸۴.
- ↑ شواهد الربوبیه، ملاصدرا.
منابع
- دانشنامه پژوهه، "تجرد نفس"، هادی موسوی، تاریخ بازیابی: ۱۴ اردیبهشت ۱۳۹۲.
- شواهد الربوبیه، ملاصدرا.